خواب دیدم

در خواب گریه می کردم.خواب دیدم که تو مرده ای بیدار شدم و اشک از گونه هایم جاری شد.

در خواب گریه می کردم.خوا دیدم که تو از من جدا شده ای.بیدار شدم و مدتی دراز به تلخی گریه کردم.

در خواب گریه می کردم. خواب دیدم که تو هنوز دوستم می داری بیدار شدم و باز سیل اشک از چشمانم فرو ریخت.

هر شب تو را به خواب می بینم که به مهربانی لبخند می زنی و من لرزان لرزان به پاهای عزیزت می اندازم.تو به حالت غمناک به من می نگری سر زیبای خود را تکان می دهی و مروارید تر اشک از چشمت فرو می ریزد.

آنگاه آهسته کلمه ای به من می گویی و دسته ای از گلهای سپید به من می دهی اما چون بیدار می شوم از دسته گل اثری نیست و آن کلمه را نیز فراموش از یاد برده ام.

هنری هاینه

 

انتشار یافته توسط امین در جمعه 30 شهریور 1386 با موضوع دل‌نوشته‌ها
کلیدواژه‌ها:

دیدگاه شما

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

*