کوچهی بنبست
میون این همه کوچه که بهم پیوسته
کوچهی قدیمی ما کوچهی بنبسته
دیوار کاهگلی یه باغ خشک، که پر از شعرای یادگاریه
مونده بین ما و اون رود بزرگ، که همیشه مثل موندن جاریه
صدای رود بزرگ، همیشه تو گوش ماست
این صدا لالاییِ خواب خوب بچههاست
کوچه اما هر چی هست، کوچهی خاطرههاست
اگه تشنهست اگه خشک، مال ماست کوچهی ماست
توی این کوچه به دنیا اومدیم
توی این کوچه داریم پا میگیریم
یه روزم مثل پدربزرگ باید
تو همین کوچهی بنبست بمیریم
اما ما عاشق رودیم مگه نه؟
نمیتونیم پشت دیوار بمونیم
ما یه عمره تشنه بودیم مگه نه؟
نباید آیهی حسرت بخونیم
دست خستهمو بگیر تا دیوار گلی رو خراب کنیم
یه روزی، هر روزی باشه دیر و زود
میرسیم با هم به اون رود بزرگ
تنای تشنهمونو میزنیم به پاکی زلال رود
۲۵ دی ۱۳۹۳در ۰۴:۲۲
کوچه هایی با دیوار های سیاه از تنومندی خورشید ؛ تنها خاطره ام دست هایی سردی بود که دیوار ها را لمث میکرد
۱۷ دی ۱۳۹۳در ۱۵:۱۱
امیدوارم یه روز رود بزرگ تو کوچمون جاری بشه..
ممنون اقا شاهین از انتخابتون همیشه از داریوش بذارین
۱۱ دی ۱۳۹۳در ۱۸:۳۹
به به به به
۱۰ دی ۱۳۹۳در ۲۳:۱۳
این شعر رو خیلی خیلی دوست دارم
۱۱ دی ۱۳۹۳در ۱۸:۵۸
۱ دی ۱۳۹۳در ۱۲:۵۶
مثل همیشه عالی بود
۲ دی ۱۳۹۳در ۱۸:۱۴
ممنون عزیز
۱ دی ۱۳۹۳در ۱۰:۴۸
فوق العاده بود آقا شاهین ممنون
عکسشم که حرف نداره
۲ دی ۱۳۹۳در ۱۸:۱۴
ممنون از دیدگاهت مریم جان
۴ دی ۱۳۹۳در ۱۵:۰۹
خواهش میکنم
۳۰ آذر ۱۳۹۳در ۱۱:۴۹
واقعا قشنگ بودحرف دل منو می زنه ،راستی چطور میتونم این مطالبو برا خودم ایمیل کنم؟ جواب بدید لطفا……………….
۳۰ آذر ۱۳۹۳در ۲۰:۲۲
با استفاده از قابلیت «اشتراک گذاری و ایمیل» در زیر مطلب.
۳۰ آذر ۱۳۹۳در ۱۰:۰۱
خیلی زیبا بود
۳۰ آذر ۱۳۹۳در ۲۰:۲۰