دوستت دارم
شعر و متن کوتاه و عاشقانه با موضوع دوستت دارم
اتفاق..!
مث چشامی، مث نفس کشیدن شدی برام، هوامی..
برو به هر کی پرسید ازت چرا باهامی؟ بگو خدامی!
تن تو باغه، تو توی هر یه پلکی که میزنی اتفاقه
تو که تو خونهمی کل این جهان به چشمم، همین اتاقه
غریب آشنا
تو از شهر غریب بینشونی اومدی
تو با اسب سفید مهربونی اومدی
تو از دشتای دور و جادههای پرغبار
برای همصدایی، همزبونی اومدی
تو را دوست میدارم
تو را به جای همه زنانی که نشناختهام دوست میدارم
تو را به جای همه روزگارانی که نمیزیستهام دوست میدارم
برای خاطر عطر گسترده بیکران و برای خاطر عطر نان گرم
برای خاطر برفی که آب میشود، برای خاطر نخستین گل
من از عهد آدم تو را دوست دارم
من از عهد آدم، تو را دوست دارم
از آغاز عالم، تو را دوست دارم
چه شبها من و آسمان تا دم صبح
سرودیم نمنم، تو را دوست دارم
دوستت داشتم
تو این فکر بودم که با هر بهونه
یه بار آسمونو بیارم تو خونه
حواسم نبود که به تو فکر کردن
خود آسمونه خود آسمونه
مرز جنون
کلماتم را
در جوی سحر میشویم
لحظههایم را
در روشنی بارانها
کنارم هستی و اما..
کنارم هستی و اما دلم تنگ میشه هر لحظه
خودت میدونی عادت نیست فقط دوست داشتن محضه
کنارم هستی و بازم بهونههامو میگیرم
میگم وای چقد سرده میام دستاتو میگیرم
آخرین جمله
سال گذشته شوهر کارل در یک حادثهی رانندگی کشته شد. جیم که ۵۷ سال داشت داشت در فاصلهی میان منزل تا محل کارش در حال رانندگی و رانندهی دیگر یک جوان مست بود. در این حادثه، جیم در دم جان باخت و جوان مست ظرف کمتر از دو ساعت از بیمارستان مرخص شد.
جمله جادویی
مدت زیادی از زمان ازدواجشان می گذشت و طبق معمول زندگی فراز و نشیب های خاص خودش را داشت.
یک روز زن که از ساعت های زیاد کار شوهر عصبانی بود و همه چیز را از هم پاشیده می دید، زبان به شکایت گشود و باعث ناامیدی شوهرش شد. مرد پس از یک هفته سکوت همسرش، با کاغذ و قلمی در دست به طرف او رفت و پیشنهاد کرد هر آنچه را که باعث آزارشان می شود را بنویسید و در مورد آن ها بحث و تبادل نظر کنند.