چارتار
پس کجا جویم تو را
میگدازد سینهی من
سینهام آیینهی من
پس کجا جویم تو را
…
آسمان هم زمین میخورد
صدایم را به یادآر
اگر آواز غمگینی به پا شد
من این شعر گرانم
که از ارزان و ارزانی جدا شد
آشوبم
تنها تویی تو که میتپی به نبض این رهایی
تو فارغ از وفور سایههایی
باز آ که جز تو جهان من حقیقتی ندارد
تو میروی که ابر غم ببارد
باران تویی
از آسمانم ماتم ببارد
هراس بی تو ماندنم ادامه دارد
نمینویسم ترانه بی تو
چگونه پر کشد خیال واژه بی تو