عشق
تعریف عشق واقعی، شعرهای عشقی، جملههای رمانتیک و متنهای کوتاه در مورد عاشق شدن
خاطرهات به جای تو
خستهتر از صدای من، گریهی بیصدای تو
حیف که مانده پیش من، خاطرهات به جای تو
رفتی و آشنای تو، بیتو غریب ماند و بس
قلب شکستهاش ولی پاک و نجیب ماند و بس
درد بی درمان
مثل گیسویی که باد آن را پریشان میکند
هر دلی را روزگاری عشق ویران میکند
ناگهان میآید و در سینه میلرزد دلم
هرچه جز یاد تو را با خاک یکسان میکند
شام مهتاب
تو اون شام مهتاب کنارم نشستی
عجب شاخه گلوار به پایم شکستی
قلم زد نگاهت به نقشآفرینی
که صورتگری را نبود این چنینی
تو میمانی
نمیمیرد دلی کز عشق میگوید
و دستانی که در قلبی، نهال مهر میکارد
نمیخوابد دو چشم عاشق نور و طلوع روشن فردا
و خاموشی ندارد، آن لبان آشنا، با ذکر خوبیها
من و تو دو تا پرنده
من و تو دو تا پرنده .. تو قفس زندونی بودیم
جای پر زدن نداشتیم .. ولی آسمونی بودیم
ابر و بارونو میدیدیم .. اما دنیامون قفس بود
چشم به دوردستا نداشتیم .. همینم واسه ما بس بود
با عشق زندگی کن
شخصی بود که تمام زندگیاش را با عشق و محبت پشت سر گذاشته بود و وقتی از دنیا رفت همه میگفتند به بهشت رفتهاست. آدم مهربانی مثل او حتماً به بهشت میرفت. در آن زمان بهشت هنوز به مرحله کیفیت فراگیر نرسیده بود. استقبال از او باتشریفات مناسب انجام نشد دختری که باید او را راه میداد نگاه سریعی به لیست انداخت و وقتی نام او را نیافت، او را به دوزخ فرستاد. در دوزخ هیچ کس از آدم دعوتنامه یا کارت شناسایی نمیخواهد، هرکس به آنجا برسد میتواند وارد شود.
چی عشق میشه؟
کدوم خواستن کدوم جنون کدوم عشق .. شاید خیلی از این حرفا دروغه
تا وقتی باهمیم از عشق میگیم .. نباشیم قولمون حتا دروغه
از این عشقایی که زنجیر میشه .. هوسهایی که دامنگیر میشه
میترسم چون دلم بیاعتماده .. به احساسی که بیتأثیر میشه
ساده اما عاشق
از لحظهای که در یکی از اتاقهای بیمارستان بستری شده بودم، زن و شوهری در تخت روبروی من مناقشهی بیپایانی را ادامه میدادند. زن میخواست از بیمارستان مرخص شود و شوهرش میخواست او همان جا بماند. از حرفهای پرستارها متوجه شدم که زن یک تومور دارد و حالش بسیار وخیم است. در بین مناقشه این دو نفر کم کم با وضیعت زندگی آنها آشنا شدم.
عشق دلیل میخواهد؟
روزی دختری حین صحبت با پسری که عاشقش بود، پرسید: «چرا دوستم داری؟ واسه چی عاشقمی؟»
پسر جواب داد: «دلیلشو نمیدونم؛ اما واقعاً دوسِت دارم!»
– تو هیچ دلیلی نمیتونی بیاری؛ پس چطور دوسم داری؟ چطور میتونی بگی عاشقمی؟
– من جداً دلیلشو نمیدونم؛ اما میتونم بهت ثابت کنم!