دریا
پشت دریاها
قایقی خواهم ساخت،
خواهم انداخت به آب.
دور خواهم شد از این خاک غریب
که در آن هیچ کسی نیست که در بیشهی عشق
قهرمانان را بیدار کند.
یه احساس تازه
یه احساسی به تو دارم یه حس تازه و مبهم
یه جوری توی دنیامی که تنها با تو خوشحالم
یه احساسی به تو دارم شبیه شوق و بیخوابی
تو چشمات طرح خورشیده تو این شبهای مردابی
راه شمالی
الان ای کاش نزدیک تو بودم .. تو این راه مه آلود شمالی
با این آهنگ دارم دیوونه میشم .. پر از بغضم فقط جای تو خالی
ما با هم تا حالا دریا نرفتیم .. از اون خونه، از این دنیای خودخواه
تو رو شاید یه روزی قرض کردم .. به اندازه ی یه سفر کوتاه
چشمه
گفتند
شعر های من
جوشش دریاست
خروش رود
مرگ قو
شنیدم که چون قوى زیبا بمیرد
فریبنده زاد و فریبا بمیرد
شب مرگ تنها نشیند به موجى
رود گوشه اى دور و تنها بمیرد