جدایی

شعر و متن کوتاه و عاشقانه در مورد جدایی از عشق

بغض جدایی عشق

سایه‌اش بودم ولی

سایه‌اش بودم ولی از سایه‌ام ترسید و رفت
بی‌وفا کفش فرارش را شبی پوشید و رفت

خنده‌هایش جانِ من بود و جهانم را گرفت
پیش چشمش جان سپردم زیرِ لب خندید و رفت

مشاهده ادامه مطلب

بارون پاییز جدایی

تلخ لذت‌بخش

قبل از تو درگیر خودم بودم 
قلبم یه مشت رویای درهم داشت 
پاییز و برگ و نم‌نم بارون 
این لعنتی عطر تو رو کم داشت! 

مشاهده ادامه مطلب

دو حلقه زیر بارون

تمرین تنهایی

هر دو این زندگی رو سوزوندیم
هر دو از این خیالمون تخته
تو رو شاید یه روز بخشیدم
ولی بخشیدن خودم سخته

مشاهده ادامه مطلب

رفت

ناگفته‌ها

وقتی چمدانش را به قصد رفتن بست، نگفتم عزیزم این کار را نکن! نگفتم برگرد و یک بار دیگر به من فرصت بده!
وقتی پرسید دوستش دارم یا نه؟ رویم را برگرداندم. حالا او رفته و من تمام چیزهایی را که نگفتم می‌شنوم..

مشاهده ادامه مطلب

بغلم کن عشق خوبم

آن شب وقتی به خانه رسیدم دیدم همسرم مشغول آماده کردن شام است. دستش را گرفتم و گفتم “باید راجع به موضوعی باهات صحبت کنم”. او هم آرام نشست و منتظر شنیدن حرف‌های من شد. دوباره سایه رنجش و غم را در چشماش دیدم. اصلاً نمی‌دانستم چه طور باید به او بگویم، انگار دهنم باز نمی‌شد.

مشاهده ادامه مطلب

ای دوست کجایی؟

من با همه‌ی درد جهان ساختم اما 
با درد تو هر ثانیه در حال نبردم 
تو دور شدی از من و با این همه یک عمر 
من غیر تو حتا به کسی فکر نکردم 

مشاهده ادامه مطلب

باران تویی

از آسمانم ماتم ببارد
هراس بی‌ تو ماندنم ادامه دارد

نمی‌نویسم ترانه بی‌ تو
چگونه پر کشد خیال واژه بی‌ تو

مشاهده ادامه مطلب

امپراطور

ناراحتت کردم دم رفتن 
خواستم که ناامید بشی از من 

این عادلانه نیست می‌دونم 
ازم نپرس چطور می‌تونم 

مشاهده ادامه مطلب

کاش عاشقت نمی‌شدم

فرصت ما تموم شده، باید از این قصه بریم
فرقی نداره من و تو، کدوممون مقصریم

خاطره‌ها رو یادمه، لحظه به لحظه مو به مو
هیچی‌ رو یاد من نیار، اونقد خرابم که نگو

مشاهده ادامه مطلب