تنهایی

عکس، شعر، متن و نوشته‌های کوتاه در مورد تنهایی و درد تنهایی

چراغارو خاموش کن

چراغارو خاموش کن هوا هوای درده
دوست ندارم ببینی چشمی که گریه کرده

چراغارو خاموش کن سرگرم گریه باشم
می‌خوام به روم نیارم باید ازت جدا شم

مشاهده ادامه مطلب

روزهای بی تو

امروز هم گذشت یه روز دیگه از روزهای بی تو بودن

هنوز از این روزهای وحشتناک باقی مونده …

تنهای تنها میون این همه آدم سخته.

مشاهده ادامه مطلب

مرگ قو

شنیدم که چون قوى زیبا بمیرد
فریبنده زاد و فریبا بمیرد

شب مرگ تنها نشیند به موجى
رود گوشه اى دور و تنها بمیرد

مشاهده ادامه مطلب

تو نیستی که ببینی

تو نیستی که ببینی
چگونه عطر تو در عمق لحظه‌ها جاری است
چگونه عکس تو در برق شیشه‌ها پیداست
چگونه جای تو در جان زندگی سبز است!
مشاهده ادامه مطلب

فکر تنهایی

من و انتظار و کابوس تنهایی..
من و حس اینکه هر لحظه اینجایی

دارم آینه ها رو گم میکنم کم کم..
تو رو هر طرف رو میکنم، می‏بینم

مشاهده ادامه مطلب

تنهایی باغ

من به تنهایی باغ
بعد یک خواب زمستانی می‌اندیشم
و به گل‌های فروخفته به دامان سکوت
من به یک کوچۀ گیج
گیج از عطر اقاقی‌ها می‌اندیشم

مشاهده ادامه مطلب

خالی از هر چه که هست

خالی از هر چه که هست میشم
از زمین سرد خاکی تا نگاهی عاشقانه
بغض شب توی گلو خیلی وقته که نشسته میدونم

مشاهده ادامه مطلب

دیدی که بهار بی تو سرد است

دیدی که بهار بی تو سرد است
پاییز تر از خزان زرد است

آن شب دل من شکسته تر شد
دیگر همه چیز رنگ درد است

مشاهده ادامه مطلب

بی وفایی در عشق

رسم دیرینه عاشقا رو خوب ادا کردی… منظورم چیه؟

بی وفایی در عشق را میگم که تو در حق عاشقت ادا کردی… بهت بر خورد!؟

تو به این تنها گذاشتنم چی میگی؟

قسمت و تقدیر لابد…

مشاهده ادامه مطلب