تنهایی
عکس، شعر، متن و نوشتههای کوتاه در مورد تنهایی و درد تنهایی
شب گریه
ساده بودی مث سایه .. مث شبنم رو شقایق
مث لبخند سپیده .. مث شب گریهی عاشق
بی تو شب دوباره آینه .. روبروی غم گرفته
پنجره بازه به بارون .. من ولی دلم گرفته
دستای تو
ای که بی تو خودمو تک و تنها میبینم
هر جا که پا میذارم تو رو اونجا میبینم
یادمه چشمای تو پر درد و غصه بود
قصهی غربت تو قد صد تا قصه بود
دیگه باورم شده ندارمت
این سکوت و این هوا و این اتاق .. شب به شب به خاطرم میاردت
توی این خونه هنوزم یه نفر .. نمیخواد باور کنه نداردت
نمیخواد باور کنه تو این اتاق .. دیگه ما با هم نفس نمیکشیم
زیر لب یه عمر میگه با خودش .. ما که از همدیگه دست نمیکشیم
خدا ما رو برای هم نمیخواست
خدا ما رو برای هم نمیخواست
فقط میخواست همو فهمیده باشیم
بدونیم نیمهی ما مال ما نیست
فقط خواست نیمه مونو دیده باشیم
از تو دلگیرم
دلم میخواد ببینمت بازم بخندی تو نگام
آخه فقط تو میدونی از زنده بودن چی میخوام
دلم بهم میگفت تو رو میشه یه جور دیگه خواست
آخه فقط قلب توئه که با من اینقدر سر به راست
نفس
یه نفس دور از تو بودن واسه من ماهی و سالی
با یه عکس و چند تا نامه پر نمیشه جای خالی
میون بود و نبودت جای خالیتُ حساب کن
وقت اومدن تموم ثانیهها رو جواب کن
تنهایی من
قانون تو تنهایی من است و تنهایی من قانون عشق
عشق ارمغان دلدادگیست و این سرنوشت سادگیست.
چه قانون عجیبی! چه ارمغان نجیبی و چه سرنوشت تلخ و غریبی!
که هر بار ستاره های زندگیت را با دستهای خود راهی آسمان پر ستاره کنی
واحه ای در لحظه
به سراغ من اگر میآیید،
پشت هیچستانم.
پشت هیچستان جایی است.
پشت هیچستان رگهای هوا، پر قاصدهایی است
که خبر میآرند، از گل واشده دورترین بوته خاک.
وداع
آسون وداع کردم باهات با این که میمردم برات
کاشکی نمیذاشتم بری کاشکی میافتادم به پات
خواستم بگم ترکم نکن پیشم بمون ای نازنین
شرح پریشونیمو تو چشمای بارونیم ببین
هر شب با کلی اشتیاق زُل میزدم به آسمون
فرصت نمونده واسۀ ابراز احساس جنون