آثار احمد شاملو

احمد شاملو

(۲۱ آذر ۱۳۰۴ تهران – ۲ مرداد ۱۳۷۹ فردیس کرج)
شاعر، نویسنده، فرهنگ‌نویس، روزنامه‌نگار، پژوهشگر، مترجم ایرانی و از مؤسسان و دبیران کانون نویسندگان ایران در قبل و بعد از انقلاب بود. در دوره‌ای از جوانی شعرهای خود را با تخلص الف. بامداد و الف.صبح منتشر می‌کرد. [صفحه در ویکی پدیا]

دوست داشتن دوستت دارم

تو را دوست می‌دارم

تو را به جای همه زنانی که نشناخته‌ام دوست می‌دارم
تو را به جای همه روزگارانی که نمی‌زیسته‌ام دوست می‌دارم
برای خاطر عطر گسترده بیکران و برای خاطر عطر نان گرم
برای خاطر برفی که آب می‌شود، برای خاطر نخستین گل

مشاهده ادامه مطلب

شهریار کوچولو

شازده کوچولو – قسمت پایانی

شش سال گذشته است و من هنوز بابت این قضیه جایی لب‌ترنکرده‌ام. دوستانم از این که مرا دوباره زنده می‌دیدند سخت شاد شدند. من غم‌زده بودم اما به آن‌ها می‌گفتم اثر خستگی است.

مشاهده ادامه مطلب

شازده کوچولو – قسمت بیست و چهارم

کنار چاه دیوارِ سنگی مخروبه‌ای بود. فردا عصر که از سرِ کار برگشتم از دور دیدم که آن بالا نشسته پاها را آویزان کرده و شنیدم که می‌گوید:
– پس یادت نمی‌آید؟ درست این نقطه نبود ها!

مشاهده ادامه مطلب

شازده کوچولو – قسمت بیست و سوم

چاهی که به‌اش رسیده‌بودیم اصلا به چاه‌های کویری نمی‌مانست. چاه کویری یک چاله‌ی ساده است وسط شن‌ها. این یکی به چاه‌های واحه‌ای می‌مانست اما آن دوروبر واحه‌ای نبود و من فکر کردم دارم خواب می‌بینم.

مشاهده ادامه مطلب

شازده کوچولو – قسمت بیست و دوم

هشتمین روزِ خرابی هواپیمام تو کویر بود که در حال نوشیدنِ آخرین چکه‌ی ذخیره‌ی آبم به قضیه‌ی تاجر گوش داده بودم.

مشاهده ادامه مطلب

شازده کوچولو – قسمت بیست و یکم

شهریار کوچولو گفت: – سلام!
پیله‌ور گفت: – سلام.
این بابا فروشنده‌ی حَب‌های ضد تشنگی بود. خریدار هفته‌ای یک حب می‌انداخت بالا و دیگر تشنگی بی تشنگی.
مشاهده ادامه مطلب

شازده کوچولو – قسمت بیستم

شهریار کوچولو گفت: – سلام.
سوزن‌بان گفت: – سلام.
شهریار کوچولو گفت: – تو چه کار می‌کنی این‌جا؟

مشاهده ادامه مطلب

شازده کوچولو – قسمت نوزدهم

آن وقت بود که سر و کله‌ی روباه پیدا شد.
روباه گفت: – سلام.
شهریار کوچولو برگشت اما کسی را ندید. با وجود این با ادب تمام گفت: – سلام.

مشاهده ادامه مطلب

شازده کوچولو – قسمت هجدهم

اما سرانجام، بعد از مدت‌ها راه رفتن از میان ریگ‌ها و صخره‌ها و برف‌ها به جاده‌ای برخورد. و هر جاده‌ای یک‌راست می‌رود سراغ آدم‌ها.

مشاهده ادامه مطلب