بی ستاره

تو دور می شوی و انگار ابرها ستاره ام را می چینند
و تک شقایقم در مرداب می میرد و حال در بطن این لحظه های سرد سبد های سیب پر از خالی است

و من آهسته زیر سایه ی درخت ها تب می کنم
و در اغتشاش توهم برگ ها هذیان می گویم
آه تو هرکجا هستی سری به خواب من بزن
و ببین که هنوز بی شقایق بی ستاره در چشم سیب ها رنگ می بازم

انتشار یافته توسط سوسن در یکشنبه 4 آذر 1386 با موضوع دل‌نوشته‌ها
کلیدواژه‌ها:

دیدگاه شما

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

*