نازنینم ….
حالا من موندم و…
منو ببخش خیلی وقته ندیدمت خیلی وقته چشام بی تابی می کنن .
نازنینم ….
نمی دونم از من چی دیدی که حتی توی خوابهام هم نمی بینمت .
نمی دونم راز عشقمونو واسه کی تعریف کردی که این طور تو کارمون گره انداخت و ما رو از هم جدا کرد ..
یادته …
یادته شبا رو پشت بوم بی خیال با هم ستاره ها رو می شمردیم .
تو می گفتی من به قدر همه ی این ستاره ها خاطر خواه دارم .
من نگاه کردم به آسمون و گفتم ببین یه ستاره ی پر نور اونوره اون کدوم یکی ازعاشقاته ؟
تو به من نگاه کردی و خندیدی ….
نمی دونم شبا تو آسمون رویاهات هنوز اون ستاره پر نور رو می بینی …. یا …..
حالا من موندم و یه آسمون بی ستاره و یه حسرت همیشگی …
۷ دی ۱۳۹۱در ۱۳:۵۳
خوب بود
۱۲ اردیبهشت ۱۳۹۱در ۲۳:۴۳
خیلی دوست داشتم می تونستم دلداریت بدم ، خیلی دوست داشتم می تونستم کمی از بار غصه و غمهات کم کنم ، خیلی دوست داشتم بهت بگم تو فقط بخند آره تو فقط بخند چون ما غصه هاش رو خوردیم اما انگار تو غم و غصه هر کس یه سهمی داره که نمی تونه اونو با هیچ کس تقسیمش کنه .
۱۲ اردیبهشت ۱۳۹۱در ۲۳:۳۹
هنوزم تو شبهات، اگه ماه رو داری من اون ماه رو دادم به تو یادگاری
۳۱ شهریور ۱۳۸۶در ۰۷:۰۹
نازنینم هیچ غصه نخوری و حسرت هم نخوری خودم باهاتم تنهات نمیذارم هواتو دارم مرسی عالی بود
۳۱ شهریور ۱۳۸۶در ۰۲:۰۹
عالیه