نازنینم ….

حالا من موندم و…

حالا من موندم و یه آسمون بی ستاره و یه حسرت همیشگی…

منو ببخش خیلی وقته ندیدمت خیلی وقته چشام بی تابی می کنن .

نازنینم ….

نمی دونم از من چی دیدی که حتی توی خوابهام هم نمی بینمت .

نمی دونم راز عشقمونو واسه کی تعریف کردی که این طور تو کارمون گره انداخت و ما رو از هم جدا کرد ..

یادته …

یادته شبا رو پشت بوم بی خیال با هم ستاره ها رو می شمردیم .

تو می گفتی من به قدر همه ی این ستاره ها خاطر خواه دارم .

من نگاه کردم به آسمون و گفتم ببین یه ستاره ی پر نور اونوره اون کدوم یکی ازعاشقاته ؟

تو به من نگاه کردی و خندیدی ….

نمی دونم شبا تو آسمون رویاهات هنوز اون ستاره پر نور رو می بینی …. یا …..

حالا من موندم و یه آسمون بی ستاره و یه حسرت همیشگی …

انتشار یافته توسط امین در شنبه 31 شهریور 1386 با موضوع دل‌نوشته‌ها
کلیدواژه‌ها:

دیدگاه شما

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

*

۵ دیدگاه

  1. خیلی دوست داشتم می تونستم دلداریت بدم ، خیلی دوست داشتم می تونستم کمی از بار غصه و غمهات کم کنم ، خیلی دوست داشتم بهت بگم تو فقط بخند آره تو فقط بخند چون ما غصه هاش رو خوردیم اما انگار تو غم و غصه هر کس یه سهمی داره که نمی تونه اونو با هیچ کس تقسیمش کنه .

  2. هنوزم تو شبهات، اگه ماه رو داری من اون ماه رو دادم به تو یادگاری

  3. نازنینم هیچ غصه نخوری و حسرت هم نخوری خودم باهاتم تنهات نمیذارم هواتو دارم مرسی عالی بود

  4. عالیه