چراغ چشم تو
تو کیستی، که من اینگونه بی تو بی تابم؟
شب از هجوم خیالت نمی برد خوابم.
تو چیستی، که من از موج هر تبسم تو
بسان قایق، سرگشته، روی گردابم!
تو در کدام سحر، بر کدام اسب سپید؟
تو را کدام خدا؟
تو از کدام جهان؟
تو در کدام کرانه، تو از کدام صدف؟
تو در کدام چمن، همره کدام نسیم؟
تو از کدام سبو؟
من از کجا سر راه تو آمدم ناگاه!
چه کرد با دل من آن نگاه شیرین، آه!
مدام پیش نگاهی، مدام پیش نگاه!
کدام نشاط دویده است از تو در تن من؟
که ذره های وجودم تو را که می بینند
به رقص می آیند
سرود میخوانند!
چه آرزوی محالی است زیستن با تو
مرا همین بگذارند یک سخن با تو:
به من بگو که مرا از دهان شیر بگیر!
به من بگو که برو در دهان شیر بمیر!
بگو برو جگر کوه قاف را بشکاف!
ستاره ها را از آسمان بیار به زیر؟
ترا به هر چه تو گویی، به دوستی سوگند
هر آنچه خواهی از من بخواه، صبر مخواه.
که صبر، راه درازی به مرگ پیوسته ست!
تو آرزوی بلندی و دست من کوتاه
تو دوردست امیدی و پای من خسته ست.
همه وجود تو مهر است و جان من محروم
چراغ چشم تو سبزست و راه من بسته است.
۱۵ خرداد ۱۳۹۳در ۱۰:۰۶
تو آرزوی بلندی و دست من کوتاه
عااااااااااالی
۵ اسفند ۱۳۹۲در ۱۸:۴۶
ایول آجی بسیار زیبا بود
۵ اسفند ۱۳۹۲در ۱۷:۲۱
این شعر زیبارو استادم با خط زیبای خودش برام نوشته و همیشه این شعرو که میبینم ناخواسته منو یاد اون میندازه که الانم بی صبرانه منتظر جواب از طرف منه.
۲۶ فروردین ۱۳۹۲در ۱۹:۳۵
بدترین درد این نیست که عشقت بمیره بدترین درد این نیست که به اونی که دوستش داری نرسی بدترین درد این نیست که عشقت بهت نارو بزنه بدترین درد اینم نیست که عاشق یکی باشی و اون ندونه
بدترین درد اینه یکی بمیره بعد از مرگش بفهمی که دوستت داشته
۶ اسفند ۱۳۹۲در ۰۱:۰۰
ولی هرکدوم از اینایی رو که شمردی واسه کسی که هر کدوم از این دردارو داره به جای خودش بدترین درده ….
۱ اردیبهشت ۱۳۹۴در ۱۷:۴۳
۱ اردیبهشت ۱۳۹۴در ۱۷:۴۴
من خیلی عاشق یک نفرام ولی میترسم اون از دستم بره این بدترین درده که من الان دارم
۱۸ دی ۱۳۹۰در ۱۲:۵۳
واقعا زیبا بود بالاخره یک شعر پیدا کردم که احساسمو باهاش به عشقم بگم!
واقعا ممنون