تو بمان
با من بیکس تنها شده، یارا تو بمان
همه رفتند از این خانه خدا را تو بمان
من بیبرگ خزان دیده دگر رفتنیام
تو همه بار و بری، تازه بهارا تو بمان
داغ و درد است همه نقش و نگار دل من
بنگر این نقش بخون شسته نگارا تو بمان
زین بیابان گذری نیست سواران را لیک
دل ما خوش به فریبی است، غبارا تو بمان
هر دم از حلقه عشاق، پریشانی رفت
بسر زلف بتان! سلسله دارا تو بمان
شهریارا، تو بمان بر سر این خیل یتیم
پدرا، یارا، اندوه گسارا تو بمان
سایه، در پای تو، چون موج، دمی زار گریست
که سر سبز تو باد کنارا تو بمان
۱ آذر ۱۳۹۹در ۰۳:۰۰
عالی، عجیب به دلم نشست وروح وروانم آرام ومصفا
شد .احسنت.
۱۵ تیر ۱۳۹۹در ۰۸:۰۲
بسیارزیبابود
توبمان❤️
۶ اردیبهشت ۱۳۹۱در ۰۹:۳۲
به به
به به عجب شعری بود از هوشنگ ابتهاج کلی کیف کردم
با من بی کس تنها شده یارا تو بمان
همه رفتند از این خانه خدا را تو بمان
این بیتش حقا از بقیه ابیات قشنگتر بود