ناگفته‌ها

وقتی چمدانش را به قصد رفتن بست، نگفتم عزیزم این کار را نکن! نگفتم برگرد و یک بار دیگر به من فرصت بده!
وقتی پرسید دوستش دارم یا نه؟ رویم را برگرداندم. حالا او رفته و من تمام چیزهایی را که نگفتم می‌شنوم..

نگفتم عزیزم متأسفم؛ چون من هم مقصر بودم..
نگفتم اختلاف‌ها را کنار بگذاریم؛ چون تمام آنچه می‌خواهیم عشق و وفاداری و مهلت است..
گفتم اگر راهت را انتخاب کرده‌ای، من آن را سد نخواهم کرد.

حالا او رفته..
حالا او رفته و من تمام چیزهایی را که نگفتم می‌شنوم!

او را در آغوش نگرفتم و اشک‌هایش را پاک نکردم. 
نگفتم اگر تو نباشی زندگی‌ام بی‌معنی خواهد بود..

فکر می‌کردم از تمامی آن بازی‌ها خلاص خواهم شد.
اما حالا تنها کاری که می‌کنم گوش دادن به چیزهایی است که نگفتم!

نگفتم بارانی‌ات را درآر.. قهوه درست می‌کنم و با هم حرف می‌زنیم..
نگفتم جاده بیرون خانه، طولانی و خلوت و بی‌انتهاست..

گفتم موفق باشی، خدانگهدار.
او رفت و مرا تنها گذاشت تا با تمام چیزهایی که نگفتم زندگی کنم..

شل سیلور استاین

 

جدایی دوری دوست داشتن عشق
انتشار یافته توسط سمانه گل‌محمدی در شنبه 20 آبان 1396 با موضوع دل‌نوشته‌ها

دیدگاه شما

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

*

۱۸ دیدگاه

  1. عالی بود به وبلوگه منم سر بزن عزیزم. :-* :x @};-

  2. قشنگ بود ممنونم استفاده کردم و دست مریزاد ……..

  3. عالی بوووود

  4. عالی بود…همین.

  5. قشنگ بود

  6. @};- خیلی قشنگ بود

  7. عالی بود لذت بردم، ممنون… [دست زدن]

  8. @};- زیبا بود باز هم از این مطالب چاپ کنید