مرز جنون
کلماتم را
در جوی سحر میشویم
لحظههایم را
در روشنی بارانها
تا برای تو شعری بسرایم، روشن
تا که بیدغدغه بیابهام
سخنانم را
در حضور باد
این سالک دشت و هامون
با تو بیپرده بگویم
که تو را
دوست میدارم تا مرز جنون
دکتر محمدرضا شفیعی کدکنی
۱۹ تیر ۱۴۰۰در ۰۹:۲۰
تو زمینه ای که فعالیت میکنید جزو بهترین سایت ها هستید.
۲۴ شهریور ۱۳۹۴در ۱۶:۰۳
۱۸ خرداد ۱۳۹۴در ۲۳:۳۷
عالی و پر از حس زیبا
۱۰ بهمن ۱۳۹۳در ۲۲:۵۹
۲۶ مرداد ۱۳۹۳در ۱۶:۴۴