سین هفتم

دیگر زمانی تا تحویل سال نمانده است.
می‌خواهم از تو بنویسم، از آمدنت، از بهاری که با تو برایم معنا پیدا می‌کند.
هوای خانه‌ام انتظار بوی بهار را می‌کشد و  قلب خسته من نیز منتظر بهاری دیگر است.
شکوفه‌های نارنج برای استقبالت از صبح هزار بار خود را در آیینه ی حوض آراسته اند و خورشید، امروز طوری دیگر می‌تابد.
سفره را می‌چینم؛ قرآن، آیینه، دیوان حافظ  و  سین ها را یکی یکی می‌گذارم.
این هم از سیب، ششمین سین.
 
 تیک تاک.. تیک تاک
ساعت سفره ام بهار را برای دیدنت صدا می‌زند و قلب من از خدا تو را می‌طلبد.
ماهی قرمز کوچکم در تنگ بلوری اش این سو و آن سو می رود
و دل من در سینه‌ام بی‌قراری می‌کند.
امیدوارم به آمدنت و تفألی می زنم به دیوان حافظ:
” گفتم غم تو دارم، گفتا غمت سرآید.. گفتم که ماه من شو، گفتا اگر برآید”
 
تیک تاک.. تیک تاک
صدای قدم‌هایت را می‌شنوم؛ در کوچه خاطراتم قدم می‌زنی.
در را می‌گشایم به روی چشمانت، قلب من در اضطراب دیدنت بی‌قرارتر از همیشه صدایت می‌زند و تو آرام می‌گویی: “سلام” و هفت سین ام کامل می‌شود.
من شاد از حضور تو و تو لبخند می‌زنی به برق چشمانم از سر شوق.
ماهی قرمز کوچکم در تنگ بلوری اش می‌رقصد و قلب من در آغوش مهربانت آرام می‌گیرد.
 
باران مهام
انتشار یافته توسط باران در جمعه 1 اردیبهشت 1391 با موضوع دل‌نوشته‌ها

دیدگاه شما

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

*