تویی مادر؟
اشتباهی خونه یه خانم مسنی رو گرفتم، اومدم معذرتخواهی کنم هی میگفت مینا جان تویی؟ هی میگفتم ببخشید مادر اشتباه گرفتم، باز میگفت مینا جان تویی مادر؟ می گفتم نه مادر جان اشتباه شده ببخشید! اسم سوم رو که گفت دلم شکست.. گفتم آره مادر جون، زنگ زدم احوالتون رو بپرسم. اون قدر ذوق کرد که چشام خیس شد.
چه مادر و پدرها و پدربزرگ ها و مادربزرگ هایی که چشم انتظار یه تماس کوچولو از ما هستن.. ازشون دریغ نکنیم!
۲۲ دی ۱۳۹۰در ۲۲:۳۵
اخی خدا جان چشم انتظاری خیلی سخته…..
۸-|
۵ دی ۱۳۹۰در ۱۳:۲۹
عالی بود
۲۰ شهریور ۱۳۹۰در ۱۴:۲۰
منقلب شدم واقعا عالی بود آدم ناخودآگاه اشک توی چشماش جمع می شد
۲۱ تیر ۱۳۹۰در ۰۹:۱۱
الهی بمیرم واسه ی این مادرا
من که هیچ وقت پدر مادرم رو تنها نمی زارم